اى چشمه عدالت، طولانى بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است، دیگر عصر جمعه دلها نمى گیرد، چشمها نگاهشان را به رایگان مى فروشند. بازار معامله پایاپاى قلبهاى سکهاى در برابر قلبهاى سپید بسیارداغ است.
چقدر مردم بر گردنشان قلبهاى سکهاى آویزان کردهاند؟ اى کاش مى دانستم در کدامین سرزمین قرار دارى: (لیت شعرى، این استقرت بک النوى، بل اى ارض تقلک او ثرى). اى بلنداى نیکى، دوست دارم هر آدینه که میرسد، ندبههاى زائرانت را دانه دانه در جام جمع کنم واز آن قلب بلورى بسازم وهنگام ظهورت با قلبى بلورى به استقبالت بیایم.مولاى من! کى مى شود که تو ما را ببینى وما تو را ببینیم وکى مى شود که این گفته مصداق پیدا کند که: (متى ترانا ونراک).
هر جمعه دوباره سلام، دوباره ندبه، دوباره حسرت وآه، انتظار، غروب، غریبی. دوباره زخم کهنه جدائیم عود مى کند. امانم را بریده است. خصمان درونى وبیرونى، روحم را در زنجیر غفلت به بند کشیدهاند. براى درمان دردم راه را به خطا رفتهام مرا دریاب یا صاحب الزمان. اى تمام آرزوى من! اى غائب غیبت نشین! توان سخن گفتن را از دست دادهام. از این غروب بى طلوع به ستوه آمدهام. اى مهربان! به معصیت وناسپاسیم اعتراف مى کنم. دستان ناامیدم را که در بند شیطان است، امید بخش وافق فکرم را به سمت عرفان ومعرفت جهت ده. نادم وپشیمانم وبا کولهبارى از دلتنگى زمانه که پشتم را خم کرده سر تعظیم فرود مى آورم واداى احترام مى کنم. اى با شکوه! اى هستى شیعه! فریاد بى کسى هایم را بشنو. قلب شکستهام را درمان کن، اگر چه بارها عهدشکنى کردهام، اگر چه در کلاس درست همیشه غائب بودهام، اگرچه پشت به اقیانوس محبتت کردهام، حال همچو برگ خزانى که اسیر زمستان سرد وتاریک شده، با دستان خالى وپشتى خمیده در محضرت زانوى ادب خم کرده وبه انتظار پاسخ در سکوتى مبهم به سر مى برم تا اینکه جوابم را بدهى وباران رحمتت را بر قلب محزونم بباری.
نهان از دیده ها، خود کرده تا کى؟ مکن در پرده همچون شمع، مسکن تو شمع بزمگاه لامکانى چو شمع از نور خود آتش برانگیز چو داد اول زمان، نور تو پرتو سوار عرصه دین همگنان کن عدم کن ظلمت کفر از ره دین |
چو نور دیده ها در پرده تا کى؟ برون آ تا شود آفاق، روشن در این فانوس سبز آخر چه مانى؟ بسوز این تیره فانوس وفروریز تو خود هم مهدى آخر زمان عجل الله فرجه شو چو شمعش، ذوالفقار آتش فشان کن به برق تیغ خون ریز شه دین |
اهلى شیرازى
نحوه تشرف شهید والامقام سید رضا پورموسوی به محضر حضرت صاحب الزمان(عج)
آن روز کلام این عالم فرزانه و بویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می نشیند و تصمیم می گیرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه می شود ؛ او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد...
دیدار با امام زمان قبل از شهادت
سال 63 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره می بیند؛ راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جستجو می کند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری (ع) دزفول می یابد و درس اخلاق آیت الله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان می نشاند...
آن روز کلام این عالم فرزانه و بویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می نشیند و تصمیم می گیرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه می شود ؛ او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد...
پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه می کند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 65 ادامه می دهد تا اینکه...
شب سه شنبه بود و همرزمان واحد دیده بانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر می گفتند و می شنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن می راندند؛ اما «سید رضا» را بی قراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سه شنبه شب، امضا شده بود ؛ او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور می دید...
هر چه بود گذشت؛ و گفت و شنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سید رضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! « سزاوار نبود و از ادب بدور بود که با این برادران اینگونه رفتار نمایم و از میان جمعشان برخیزم » (1)
دیدار با امام زمان قبل از شهادت
صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید می دید...
«متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشستهام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ برگرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند که آن سیّد جلیل القدر به من خطاب نمود که: سیّد ناراحت نشو ، همین کسانی که تو با آنان همنشین میباشی من هم با تعدادی از ایشان همنشین میباشم ،بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجه بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشم هایم باز گردید. با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمیگنجیدم زیارت جامعه را خواندم...» (2)
آن شب گذشت و راز سر به مُهر دلدادگی «سید» به امامش برای هیچکس گشوده نشد اما بعدها...
«سید رضا پور موسوی » در سومین روز از بهار سال 1367 در عملیات والفجر 10 بهاری شد و زمستان فراقش را به دوستانش هدیه کرد...
پانوشت:
1و2 : متن دست نوشته های به جا مانده از شهید
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع :
پایگاه خبری انصارحزب الله تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
شادی روح شهیدان صلوات
دست وپاى برادر زاده ام فلج بود. کمى پول تهیّه کردیم واو را از نجف آباد به اصفهان بردیم واز سرش عکس گرفتیم. عکس را در نجف آباد به دکتر زمانى نشان دادیم. وقتى دکتر عکس را دید، گفت: این بچه غده سرطانى دارد وباید هرچه زودتر بسترى شود.
عکس را به دکتر دیگرى نشان دادیم او هم گفت: هرچه زودتر باید بیمار را بسترى کنید. بیمارى خطرناکى است واحتیاج به عمل دارد.
گفتیم: ما مى خواهیم براى عمل استخاره کنیم.
گفت: وقتى مى خواهید نماز بخوانید استخاره مى کنید؟! اگر مى خواهید مریض شما سالم شود، باید به خدا وامام زمان (علیه السلام) متوسل شوید تا بلکه فرزندتان را به شما برگردانند.
دکتر نوریان گفت: مریض شما دو ماه بیش تر زنده نمى مانَد واگر قصد عمل او را دارید باید هر چه زودتر تصمیم بگیرید.
گفتیم: فکرهایمان را کرده ایم.
گفت: بروید ودرست وحسابى فکرهاى تان را بکنید. هزینه این عمل خیلى زیاد است.
بچه را در اصفهان پیش دکتر معین هم بردیم، او نیز همان حرف را به ما زد وگفت: غدّه، سرطانى است وهر دکترى هم نمى تواند او را عمل کند. چون غده اش سمّى است. هرچه زودتر باید بسترى شود.
برادر زاده ام را بسترى کردیم وسه روز در بیمارستان الزهراى اصفهان بودیم. با این که قرار بود روز چهارم عمل شود، ولى او را مرخص کردند وگفتند که چهارشنبه دیگر بیایید!
او را از بیمارستان مرخص کردیم. نذر کردم تا هر هفته، روزهاى چهارشنبه او را به جمکران بیاورم. براى اوّلین بار که به مسجد مشرّف شدیم، بعد از خواندن نماز امام زمان (علیه السلام) کنار چاه عریضه رفتم. بچه را هم در بغلم گرفته بودم وبا دلى شکسته گریه مى کردم.
اشک هایم روى صورتش مى چکید. بیدار شد وگفت: عموجان! فکر کردم دارد باران مى آید. چرا گریه مى کنى؟
گفتم: هم براى تو وهم براى خودم. شفاى تو را از امام زمان (علیه السلام) مى خواهم.
بعد از آن، هر وقت او را به جمکران مى آوردیم، حالش بهتر مى شد; تا این که بعد از چهار ماه وقتى از سرش عکس گرفتیم وپیش دکتر بردیم، گفت: هیچ اثرى از غدّه سرطانى نیست. این بچه را خدا وامام زمان (علیه السلام) شفا داده اند.
طبق اظهار نظر هیأت پزشکى، شفاى مذکور یکى از مستندترین نمونه هاى عالم پزشکى است.
نویسنده: واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران
تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
یکى از خدمه جمکران مى گوید:
(یک روز قبل از عاشوراى حسینى در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردى شدم که بسیار هیجان زده بود وبه هر یک از خدّام که مى رسید، آنها را بغل مى کرد ومى بوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، امّا همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید; مى بوسید واشک مى ریخت. وقتى جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم وفلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب به خدا وائمه معصومین (علیهم السلام) متوسل مى شدم. امروز، همراه خانواده ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشى داشتم; به آقا امام زمان (علیه السلام) متوسل بودم واز ایشان تقاضاى شفا مى کردم. نیم ساعت پیش، ناگهان متوجه شدم که مسجد، نورى عجیب وبوى خوشى دارد. به اطراف نگاه کردم ودیدم که مولا امیرالمؤمنین، امام حسین، قمر بنى هاشم وامام زمان (علیهم السلام) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست وپاى خود را گم کردم. ونمى دانستم چه کنم که امام زمان (علیه السلام) به من نگاه کرد وهمان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد وبه من فرمود: شما خوب شدید! بروید وبه دیگران بگویید که براى فرج من دعا کنند که ظهور ان شاء اللّه نزدیک است. بعد ادامه داد: امشب عزادارى خوب ومفصلى در این جا برقرار مى شود که ما هم حضور داریم).
خادم مى گوید: (مردِ شفا گرفته یک انگشترى طلا به دفتر داد وبا خوشحالى رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیأتى از تبریز به جمکران آمد وبه عزادارى ونوحه خوانى پرداختند. مجلس بسیار با حال وسوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم).
نویسنده: واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران
تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
اللهم العجل الولیک الفرج(صلوات)
یکى از خدام حضرت رضا (علیه السلام) مى گوید:
(براى کشیدن دندان، پیش دکتر رفتم. دکتر گفت: غده اى کنار زبان شما است که باید عمل شود. من موافقت کردم، امّا پس از عمل، لال شدم وقادر به حرف زدن نبودم. همه چیز را روى کاغذ مى نوشتم وبا دیگران به این وسیله ارتباط برقرار مى کردم. هر چه به دکتر مراجعه کردم، فایده اى نبخشید. دکترها گفتند: رگ گویایى شما صدمه دیده است.
ناراحتى وبیمارى به من فشار آورد. براى معالجه به تهران رفتم. روزى در تهران به حضور آقاى علوى رسیدم که فرمود: راهنمایى من به تو این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروید. چون اگر شفایى باشد در آن جا است.
تصمیم جدى گرفتم. هر هفته از مشهد بلیط هواپیما تهیه مى کردم وشبهاى سه شنبه به تهران مى رفتم وشب چهارشنبه به مسجد جمکران مشرّف مى شدم. در هفته سى وهشتم، بعد از خواندن نماز سر بر مهر گذاشتم وصلوات مى فرستادم. ناگهان حالتى به من دست داد که دیدم همه جا روشن ونورانى شد وآقایى وارد شد که عده زیادى دنبال ایشان بودند ومى گفتند که این آقا، حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) است. من ناراحت در گوشه اى ایستاده وبا خود مى اندیشیدم که نمى توانم به آقا سلام کند. آقا نزدیک من آمد وفرمود: سلام کن!
به زبانم اشاره کردم که لال هستم، وگرنه بى ادب نیستم که سلام نکنم. حضرت، بار دوم فرمود: سلام کن!
بلا فاصله زبانم باز شد وسلام کردم. در این هنگام پرده ها کنار رفت وخود را در حال سجده ودر حال صلوات فرستادن دیدم. این جریان را افرادى که قبلا سلامتى مرا دیده وبعد لال شدن مرا نیز مشاهده کرده بودند وحالا نیز سلامتى مرا مى بینند، نزد حضرت آیة اللّه العظمى گلپایگانى (رحمه الله) شهادت داده اند).
نویسنده: واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
اگر روزى او را ببینم...
به او مى گویم چه زیبا مولا على علیه السلام فرمود: (الانتظار اشد من الموت) انتظار شدیدتراز مرگ است.
اى عدل منتظرو اى حاضر ناظر، چشمها به تو دوخته شده ومنتظران حقیقت همچون شمعى تا صبح ظهور در غم هجرانت مى سوزند. چه سخت وگران است برمن اینکه ببینم همه خلق را وتو را نبینم: (عزیز على ان ارى الخلق ولا ترى).
هر آدینه که مى رسد، دل بهانه تو را مى گیرد وما لبها را با (ندبه) و(کمیل) متبرک کرده ورو به دریاى انتظار به انتظار طلوع آفتاب مى نشینیم.
اى ساقى فرج چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته وانتظار کشیده، دستها آنقدر طلب نورکرده وخالى مانده، دوشها آنقدر تازیانه سنگین اهانت را بر پیکره باورهاى دینى تحمل کرده که دگر توان از کف داده. مولاى من کجا هستى که دوستانت را عزت بخشى ودشمنانت را ذلیل وخوار کنى: (این معز الاولیاء ومذل الاعداء). اى سایبان دلهاى سوخته واى انتظار اشکهاى به هم دوخته، عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک مى آرایند ودلشان را نذر تو مى کنند. هر صبح با مولایشان تجدید میثاق مى کنند. کاروان دل را به غروب مى برند، زبان را به ذکر فرج مشغول مى دارند وبر سجاده انتظار نشسته وانتظار بر دوش مى کشند، تا شاید دعایشان مستجاب شود ومعشوق گوشه چشمى به آنها بنماید.
اى تجدید کننده احکام تعطیل شده، واى طلب کننده خون شهید کربلا! کجا هستى؟
بیا ودیدگان را با ظهورت مزین کن ودریاى محبت را بر دل مشتاقان جارى کن.
تنگ است بسی به سینه ام راه نفس
از بس که به راه حق نمی بینم کس
پر گشته جهان سراسر از ظلم ونفاق
ای پادشه عصر به فریاد برس (رباعی از محدث نوری-قدس سره)
تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
نجات پیدا کردن از اعدام در زندان رژیم شاهنشاهى توسّط امام زمان (علیه السلام)
مردى به نام حاج مؤمن در شیراز بود که جمعى به تقوى واخلاص ومقام یقین وانقطاع او شهادت مى دهند.
در زمان رژیم سابق، مأمورین ساواک نزد پسردائى حاج مؤمن به نام عبدالنّبى چند قبضه اسلحه پیدا مى کنند ومتوجّه مى شوند که او از افراد انقلابى است وبالأخره او را محکوم به اعدام مى نمایند.
وقتى حکم اعدامش به گوش پدر ومادرش مى رسد آنها مضطرب مى گردند وبه نزد مرحوم حاج مؤمن مى روند واز او تقاضاى دعاء مى کنند.
حاج مؤمن به مى گوید: (از رحمت خدا مأیوس نشوید! امروز تمام امور کائنات در دست حضرت بقیّة اللّه (علیه السلام) است ومن با شما همین امشب که شب جمعه است در یک محلّ متوسّل به حضرت ولى عصر (علیه السلام) مى شویم، خداى تعالى قادر است که از برکات وجود مقدّس آن حضرت فرزندتان را نجات دهد).
پس شب جمعه را حاج مؤمن وپدر ومادر آن شخصى که مى خواسته اعدام شود احیاء مى گیرند وچند رکعتى براى تصفیه روحشان نماز مى خوانند، سپس با دعاها وزیارتهائى که دستور داده شده متوسّل به آن حضرت مى گردند وبعد مشغول تلاوت آیه شریفه (اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ ویَکْشِفُ السُّوءَ) مى شوند وبه آن حضرت عرض مى کنند (- سوره نمل آیه 62)
که: (آقا! این جوان به خاطر رفع ظلم از سر شیعیان شما، به تهیّه اسلحه مبادرت کرده وهدفى جز دفاع از مظلوم نداشته وبلکه به خاطر یارى دین اسلام خودش را به خطر انداخته است، لذا از شما نجات او را درخواست مى کنیم).
بالأخره این مناجات واین تضرّع وزارى تا اواخر شب طول مى کشد که ناگهان هر سه نفر متوجّه مى شوند که تمام اطاق را بوى عطر ومشک عجیبى احاطه کرده وآثار اظهار لطف حضرت بقیّة اللّه (روحى وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) اطاق را روشن مى کند وهر سه نفر آن حضرت را در بیدارى زیارت مى کنند وآن حضرت با کمال محبّت به آنها دلدارى مى دهد ورو به پدر ومادر آن جوان اعدامى مى کنند ومى فرمایند: (دعاء شما مستجاب شد، خداوند فرزند شما را نجات خواهد داد وهمین فردا به منزل برمى گردد).
مرحوم حاج مؤمن نقل مى کرد که: (پدر ومادر آن جوان وقتى آن جمال مقدّس را دیدند وآن کلام دلربا را از آن حضرت شنیدند بى طاقت شده وتا صبح مدهوش روى زمین افتاده بودند. صبح که آنها به هوش آمدند وبه سراغ فرزندشان که قرار بود همان روز اعدام شود رفتند، از مسئولین زندان سؤال کردند: (فلانى چه شد). آنها در جواب گفته بودند: (دیشب ناگهان تصمیم عوض شد وفعلاً اعدام او به تأخیر افتاد وبنا شده که در خصوص محکومیّت او تجدید نظرى شود). آنها خوشحال به منزل برمى گردند وهنوز ظهر نشده مى بینند که آن جوان زندانى، به منزل آمده وآزاد گردیده است.
(- داستانهاى شگفت - ملاقات با امام زمان (علیه السلام))
نویسنده: محدّث نورى-(قدس سره) تهیه وتنظیم:محسن کشاورز
شاید این جمعه بیاید شاید...
پرده از دل غم دیده ما بگشاید...
برای سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان(عج)صلوات
برخی میگویند طبق روایات حضرت وقتی ظهور مینمایند که جهان پر از ظلم، جور و فساد شود و برخی دیگر میگویند: با عبادت، دعا، پرهیز از گناه و جهاد امام (عج) را در ظهورش یاری کنید. دلیل این تضاد چیست؟
این شبهه یا تضاد به خاطر قرائتهای متفاوت و شاید دلخواه از احادیث مربوط به جملهی اول است. چنین نیست که گفته باشند: «وقتی ظهور مینمایند که جهان پر از ظلم، جور و فساد شود»، چرا که آن وقت لازمهی زمینهسازی برای ظهور تلاش برای ظلم و فساد بیشتر است و لابد مفسدین مقربتر خواهند بود! که طبعاً خداوند متعال، اسلام و عقل چنین حکمی نمیدهد.
معنی ندارد که خداوند متعال (اسلام) از یک سو مردم را به ایمان و عمل صالح و پرهیز از ظلم و گناه دعوت نماید، و از سوی دیگر نعمت ولایت و حکومت معصوم را در گرو ازدیاد فساد و ظلم قرار دهد! اساساً چرا باید بیشتر فساد و ظلم کنیم تا یک منجی بیاید آن ظلم و فساد را برطرف کند؟! بلکه احادیث و روایات بیان میدارند که ایشان وقتی ظهور نمایند، جهان را پر از عدل و داد مینمایند، چنان چه پر از ظلم و جور شده است.
الف – دقت شود که جهان از همان زمانی که قابیل به هابیل ظلم کرد و او را به خاطر حسادت در قبولی قربانی نزد خداوند متعال به قتل رساند، دچار ظلم، جور و فساد بوده و هر روز نیز بر این ظلم و فساد افزوده شده است. حتی زمان رسول الله (ص) نیز جهان پر از ظلم، فساد، شرک، جهل و تباهی بوده است و پس از رحلت ایشان حتی محیط کوچک مدینه نیز پر از ظلم، جور و فساد گردید. پس اگر شرط ظهور ظلم و فساد باشد، این شرط همیشه محقق بوده و باید ظهور فرا میرسید. آیا ظلم و فسادی بیش از قائلهی کربلا تصور میشود؟!
ب – پس، اولین شرط قیام، برخورداری از زمینه و شرایط مساعد برای قیام است که اولین شرط آن نیز برخورداری از حداقل نیروی قابل و وفادار میباشد. به امام سجاد (ع) عرض کردند که پدرت با 72 یار مقابل یزید ایستاد و به شهاد رسید، پس چرا شما قیام نمیکنید؟ فرمود: ایشان 72 یار داشتند که قیام کردند، من اگر 7 یار داشتم قیام میکردم. به امام صادق علیهالسلام عرض کردند که یاران و هواداران شما بسیارند و چرا قیام نمیفرمایید؟ ایشان با نشان دادن گلهای کوچک فرمودند: اگر تعداد یاران من به مقدار بزغالههای این گله بود قیام میکردم. راوی میگوید: پس از نماز آنها را شمردم، 16 رأس بودند.
ج – لذا حضرت امام زمان (عج) نیز پس از برخورداری از حداقل نیرو برای برپایی یک حکومت جهانی قیام خواهند نمود. لذا در روایات این حداقل 313 تن بیان شده است و البته این 313 تن نخبگان، فرماندهان، رهبران و مدیران اصلی خواهند بود و پس از آنها گروههای هزار، ده هزار، صدهزار و چند میلیون نفری به سوی ایشان خواهند شتافت و سپس بسیاری از مردم مسلمان و غیر مسلمان با ایشان بیعت خواهند نمود.
د- دقت شود که مسألهی «قیام» با مسآلهی «حکومت» متفاوت است و قیام مقدمهای برای سرنگونی حکومت جبار و باطل و برقراری حکومت عدل الهی میباشد.
یکی از شرایط اولیه برای برقراری حکومت، خواست و انتظار مردم منطقهی حکومت است. پس اگر قرار باشد که حکومت جهانی برقرار گردد، لازم است که قاطبهی مردم خواهان آن باشند.
البته منظور این نیست که تا قاطبهی مردم مسلمان و شیعه نشوند و طالب حکومت منجی آخر، حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نگردند، قیام و حکومتی نخواهد بود. بلکه مردم (چنان چه امروزه نشانههای آن دیده میشود) به جایی خواهند رسید که دیگر از همهی مکاتب و مدعیان نجات بشر نا امید میشوند و منتظر فرج الهی و یک قدرت الهی میگردند.
ھ – دقت شود که جهان تا امروز شاهد قدرت یک پارچهی جهانی نبوده است، لذا هر گاه کذب ادعایی معلوم میشد، میگفتند: شاید آن یکی بهتر باشد؟ از این رو به کمونیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، فمینیسم و ... رو آوردند. اما امروز از سویی قدرتها یک پارچه شده و از سویی دیگرناتوانی همه معلوم شده است. به عنوان مثال: چه یک پارچگی بزرگتر و بهتر از شورای امنیت یا سازمان ملل یا حقوق بشر یا ... میتواند وجود داشته باشد؟ اما رفته رفته به جهانیان ثابت میشود که تا حاکمی عالم به علم الهی و عادل به عدل الهی و مؤید به تأییدات الهی و در یک جمله «خلیفة الله» یا فرستادهی الهی نباشد، نفس اماره حاکم خواهد بود و شوراها، سازمانها و مجامع بینالمللی نیز به ابزار دیگری در خدمت طواغیت بدل خواهند شد.
و – پس جهان از همان ابتدا به خاطر گردنکشی مستکبرین و حماقت، عوامی، دنیاطلبی و خواب غفلت تودههای مردمی، محکوم به جهل، ظلم، فساد و ... بوده و هست. و نه تنها هیچ دین الهی، بلکه هیچ عقل سالمی نیز حکم نمیکند که ظلم و فساد بیشتر شود تا کسی بیاید آن ظلم و فساد را برچیند! به ویژه اسلام عزیز و غنی که «ایمان و عمل صالح»، «امر به معروف و نهی از منکر» و «مبارزه با همهی مظاهر کفر، شرک و نفاق» و طواغیت را در سرلوحهی اهداف و برنامههای تکاملی بشر قرارداده است و مشخصات بارز پیروان این دین را ابتدا قیام بر علیه کفار، سپس وحدت بین خود و پس از آن سایر عبادات میخواند:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً» (الفتح - 29) ؛ محمد رسول خدا است و کسانی که با او هستند علیه کفار شدید و بی رحمند و در بین خود رحیم و دلسوزند، ایشان را میبینی که همواره در رکوع و سجودند و در طلب فضل و رضوان خدایند. علامتشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است، این وصف ایشان است در تورات و اما وصف آنان در انجیل این است که چون زراعتی هستند که از شدت برکت پیرامونش جوانههایی میزند و آن جوانهها هم کلفت میشود و مستقیم بر پای خود میایستد به طوری که برزگران را به شگفت میآورد (مؤمنین نیز این طورند)، این برای آن است که کفار را به خشم آورد، خدا به کسانی که ایمان آورده و از آن بین به کسانی که اعمال صالح هم میکنند وعده مغفرت و اجری عظیم داده.
از این رو منتظر واقعی و طالب ظهور حضرت (عج)، ابتدا خود بر علیه کفر و طاغوت نفس خود قیام میکند و حکومت مطیع امر امام را در مملکت وجود خویش حاکم مینماید و سپس قادام به مساعد نمودن شرایط بیرونی مینماید تا بر یاران باوفا و قابل حضرت نیز بیافزاید.
منبع:سایت شبهه تهیه و تنظیم:محسن کشاورز
بخش مهدویت تبیان